آندره ی تاکوفسکی دارد خواب میبیند
توی کوچه ی دیگری بود
اگر بودی
بوی نان / پرتقال
غار غار
بودای اکسیژنهایم
ژن ده دختر دست توی دست هم داده
نامرئی بودند
پلاستیکی بودند
آن همیشه پرت میشود
حاجی بابا وقتی مرد داس مه نو را
عصای موسی
کودکی عیسی
ایستگاه تاکسی پیراهنم نبود
آهای خسرو حال طوفان چطور است
مرئی
خورشید منم
تو ماهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر