۱۳۹۳ مرداد ۳, جمعه


خنده ی ستاره‌ها

 مجسمه ی اسب سفید است
 دست شاعر مثل درخت میوه ندارد
 بیست
 بیست و یک
 روی هیولا قمار می‌‌شود
 رفتی‌ توی تریبون صدا باشی
‌ ستاره‌ها می‌‌ریزند
 داری به املت تجاوز می‌‌کنی
‌ راستش را بخواهی
 سوسیس با تروریسم رابطه ی مستقیم دارد
 سفید دست می‌‌دهد
 صدای موزاییک از کجا می‌‌آید
 چای ترا سر کشیدم
 صدایم را پس بده

۱۳۹۳ تیر ۲۷, جمعه


مستوری در خواب گمشده

 یک شعر قدیمی

‌ حالیا جام جز سر
 بس سینه ی من بنده ی بر
 که یعنی‌ تا شرمسار نمرده‌ام
 جنگ یعنی‌ از دست دادنت
 اتوبان همّت از رویم گذشت می‌‌کند
 ساعت دقیقا بیست و یک و حدیث آرزومندی
 حافظ در شعر دردی کشم
 افتاده است
 خیابان شاهین شمالی
‌ خسته و کوفته
 بدون غلط‌های دستوری

۱۳۹۳ تیر ۲۰, جمعه


بیداری انگورها


 وقت خواب
 صدای آژیر می‌‌شنوم
 همچون ناقوس مرگ
 اما کفشی برای مرگ ندارم
 امیدم را دارم
 به تو
 به خاک و انگور
 به جاودانگی
 فکر می‌‌کنم
 به شعر
 به خاک
به آینده
خودم را زنده کردم

۱۳۹۳ تیر ۱۳, جمعه

دار دارد راه می‌‌رود


 قطار از جدار آشپزخانه
 بخاطر حضور کولر در زمستان
 وارد شدم
 بوی جوی موشکافانه‌ای می‌‌آید
 یخچال خنده - دار می‌‌شود
 مسافر اعدام
 تلفن بعدی سوار می‌‌شوی
 از گوشه‌‌ای که دراز کشیده‌ام
 تا اتاق خوب
 دار سر به مهر نشانه شناسی‌ نمی‌‌شود
 بخاطر حضور کولر در زمستان
 ورد شده‌ام
 شمع را روشن
 کتاب را برنده
 گویا هر کسی‌ چنین صورتی‌ با خودش
 دار می‌‌بافد

۱۳۹۳ تیر ۱۲, پنجشنبه

playing for the time

دشت ها پرنده اند
کوچه ها جویبار
سرفه هایمان کلاغ های به صف شده
این پاییز تمام شدنی نیست
کلاهم را برمیدارم
نگاه میکنی
دوباره سرم میکنم
و راه می افتیم...